امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

امیرعلی خان محمودی

جمله بندی شیرین !!!

عشق مامان جمعه یکهو بابا گفت بریم پیش مامانی اینا آخه اونا یک هفته ای بود که رفته بودن خونه باغ  ماهم بدو بدو حاضر شدیم و رفتیم که تو راه چشت افتاد به آقای کنار اتوبان که اسب می فروخت و پشت هم شروع کردی به گفتن اسب اسب اسب البته از قبل قصد داشتیم که برات بخریم چون می دونستیم صد در صد خوشت می یاد وقتی خودت هم کلی ذوق کردی بابا جونم رفت و یه اسب خوشگل موشگل برات خرید. خلاصه کلی با این آقا اسبه ارتباط برقرار کردی و چپ می ری راست می یائی بوسش می کنی و هی می گی : مامان اسب دیدی چشم مژه  تازه به مناسبت خریدن این اسب یک جمله هم به جملات قصارت اضافه شد: بابا اسب خرید آقائی خوب اینم ترجمش ::: یعنی بابا از آقاء اسب خرید. ...
26 بهمن 1392

تولد تولد تولدت مبارک

عشق مامان تولدت مبارک باشه نفس مامان امید مامان دنیای مامان تولد 2 سالگیت مبارک  عزیزکم امسال سه روز و سه شب برات تولد گرفتیم خیلی با نمک بود و خوشمزه   و کلی هم وقت گیر برای مامان ولی وقتی به تو خوش می گذشت منم لذت می بردم هر چند که شب اول بعد از اولین جشن تولدت تب کردی و صبحش مجبور شدیم ببریمت دکتر و بعدا متوجه شدیم که داری دو تا دندون سفید خوشگل در می یاری و تبت هم بعد از دوسه روز اومد پائین ولی خوب باعث شد شبهای تولدت رو با استرس تب سر کنیم!!! اول بگم که بابا برای تولدت دوچرخه خریده و تو هم خیلی زود یاد گرفتی که نصفه نصفه پا بزنی و دوچرخه رو راه ببری تازه دور هم می زنی و فرمون رو هم با دستور مامانت به سمت راست و چپ م...
14 بهمن 1392
1